امیــرآبــادمــا

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم . . . . . . . موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشخصات بلاگ
امیــرآبــادمــا


این وبلاگ با همکاری جمعی از فرهنگیان امیرآباد اداره می شود.

امیرآباد ما در هیچ وبلاگی نظر نمیگذارد و هر گونه نظری از جانب خود را تکذیب میکند.
ولی از نظر لطف دوستان بهره می برد.
مدیر وبلاگ
طلبه پایه10 حوزه علمیه قم.درحال تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد یکی از موسسات تخصصی حوزه

پیوندهای روزانه

به نام خدا

در ایام سوگواری حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها یک ترکیب بند،نوشتم که به محضر نورانی امام عصر (عج) و مادر مظلومه اش پیش کش می کنم.

دوستان مادح و ستایشگر اهلبیت هم با ذکر منبع می توانند از این ابیات استفاده کنند.

باشد که شمع کوچکی برغربت قبر مخفی اش گردد. و یوم الحشر دستگیر روسیاهی و بی سرو پایی هایم شود.

حضرت زهرا

السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده

گل میخک

بانـو اجازه شعر بگویــم برایتـان؟

پرزد دلم دوباره به حال و هوایتان

مشکات نور هستی و باقی تلالوئند

زیبا سروده است شما را خدایتان

 . . .

گل میخک

بانـو اجازه شـعر بگـویـم برایتـان؟

پرزد دلم دوباره به حال و هوایتان

مشکات نور هستی و باقی تلالوئند

زیبا سروده است شما را خدایتان

دیگـر غریبـه اند برایــم جهانیــان

از لحظه ای که گشت دلم آشنایتان

گلبرگ های چادرتان مهر خورده است

این رد پای کیست که بر جای جایتان؟

صلی علیک یا ابتا ! "وا محم مدا"

آمد ولی   بریده   بریده    صدایتان

نفرین به دسته های غلافی که باز کرد

از دستهای همسرتان، دستهایتان 

تا گر گرفت صفحه قرآن سینه ات

آتش گرفت شعله شعرم برایتان :

 حضرت زهرا

درب بهشت سوخت جهنم بلند شد

بال فرشتگان روی این در سپند شد

 

آتش که شعله شعله تنش را مرور کرد

ناگه شراره ای زد و از در عبور کرد

تا ریسمان جهل به دستان عقل بست،

شیطان کتاب غربت او را قطور کرد

پیکار چکمه و در و مادر خدای من! ...

بر روی چادرش گل میخک ظهور کرد 

 

فضه بیا که عاقبت افتاد از نفس

تا دید می برند علی(ع) را ازین قفس

 

حتی خطوط پیرهن اش درد می کند،

وقتی تمامی بدن اش درد می کند

دیوار می کند کمک اش راه می رود

بدجور پای آمدن اش درد می کند

تنها حسن ز کوچه خبردار بوده است

می داند او چرا دهن اش درد می کند؟

صد سال اگر چه بگذرد از ماجرا هنوز،

قلب شکستۀ حسن اش درد می کند  

مثل پرنده ای که پرش را شکسته اند

هرلحظه بال و پر زدن اش درد می کند

 

کوتاه می کنم غم او را که بیش از این

می ترسم از غم اش بشکافد دل زمین

 

حالا علی (ع) کناره قبری نشسته است

بغضی میان سینه او نقش بسته است

مردی که روی دوش پیمبر بلند شد

حالا دوگام رفته نرفته نشسته است

دنیا چرا به سینۀ این شعر میخ زد؟

دنیا نگفت همسر این مرد خسته است؟

بس میکنم ادامه ی این غم نوشته را

زیرا عزای مادر پهلو شکسته است . . .

مسلم زارع ده آبادی

1393

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۲۱
طلبه دهه شصتی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی